۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

دین در حوزه عمومی و قلمروی دولت

نقش دین در جامعه یکی از بحث‌برانگیزترین مسائلی است که در نقدهای درونی جنبش سبز مطرح می‌شود.

بند یک هویت سبز که زیر عنوان «گنجینه ایرانی-اسلامی» در منشور سبز آمده، می‌گوید که «جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین تاکید دارد... مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می‌گیرند.»

آیا دین و دولت باید با هم آمیخته باشند یا اینکه دین باید به حوزه خصوصی برگردد؟ تفاوت این دو دیدگاه چیست؟

در نظر بگیرید که شما در خانه، لباس راحتی پوشیده اید و قصد دارید برای انجام کاری به خارج از منزل بروید. طبیعی است که لباس راحتی خود را در خانه می گذارید و با لباس دیگری در جامعه ظاهر می‌شوید. آیا دین را همین گونه باید در حوزه خصوصی گذاشت و سپس به حوزه عمومی وارد شد؟

نمی توان گفت که یک فرد دین‌دار هنگامی که وارد حوزه عمومی شد، باید دین و باورهای دینی‌اش را در خانه بگذارد و بیاید. باورها و مسلک های دینی هر فرد همیشه با او هستند و هیچ‌گاه نمی‌توان آن‌ها را از فرد جدا کرد. چه در حوزه خصوصی باشد و چه در حوزه عمومی.

پس مساله چیست؟

مساله این نیست که دین نباید در «حوزه عمومی» وجود داشته باشد. بلکه مساله این است که حضور دین در «قلمروی دولت» آسیب‌های فراوانی به «دولت» و «دین» خواهد زد.

البته جدایی دین از دولت به معنای «دین ستیزی» و یا تبلیغ «بازگشت دین به خانه» نیست. یک سیاست‌مدار می‌تواند در حوزه عمومی، باورهای دینی‌اش را انجام دهد و حتی درباره آن‌ها سخن بگوید اما نباید در قلمروی دولت، برای دیگران تعیین تکلیف کند که برای باورهای دینی‌شان چه باید بکنند.

یک مثال ساده شاید مقصود مرا روشن‌تر کند.

نماز جمعه یکی از مناسک مذهبی مسلمانان است که در «حوزه عمومی» برگزار می‌شود. هیچ ایرادی هم نمی‌توان به آن گرفت که چرا آیین دینی از حوزه خصوصی وارد حوزه عمومی شده. دین تنها متعلق به حوزه خصوصی نیست بلکه در حوزه عمومی نیز می‌تواند وجود داشته باشد ولی حضورش در قلمروی دولت، مساله‌ساز خواهد شد.

در نماز جمعه، هم افراد عادی شرکت می‌کنند و هم سیاسیون و دولت‌مردان. آیا حضور دولتمردان در نماز جمعه به معنای دخالت دین در سیاست است؟

به هیچ روی این‌گونه نیست. دولت‌مردان مانند بسیاری دیگر از شهروندان، باورها و آیین‌های مذهبی دارند که حضور آن‌ها در قدرت، مانعی برای انجام باورها و مناسک دینی‌شان نیست.

یک دولت می تواند مدافع جدایی دین از حکومت باشد اما تک تک اعضای این دولت، باور دینی داشته باشند و در حوزه عمومی نیز مناسک دینی‌شان را انجام دهند.

اما حالا در نظر بگیرید که دولت بخواهد از حضور دین در حوزه عمومی برای «ارتقای رتبه کارمندان» استفاده کند.

دولت اگر به یک کارمند به صرف حضور در نمازجمعه، حقوق و مزایای بیشتری پرداخت کند، آن‌گاه است که دین را وارد قلمروی دولت کرده. دخالت دادن دین در سیاست و آمیختگی نهاد دین با نهاد دولت، آغازی می‌شود برای شکل گرفتن «دین دولتی».

ورود دین به قلمروی یک دولت و پدیدار شدن «دولت دینی و دین دولتی» سه آسیب عمده خواهد داشت:

اول- شهروندان به دلایل عمدتا منفعت‌طلبانه و سودجویانه، برای انجام مناسک مذهبی به «دروغ و چندرویی» روی می‌آورند تا خود را با «دین دولتی»، بیش‌تر در دل «دولت دینی» جا کنند.

دوم- حقوق شهروندانی که باور مذهبی ندارند و یا باورهای متفاوت مذهبی دارند، نادیده گرفته می‌شود و حتی مورد آزار و فشار نیز قرار می‌گیرند.

سوم- دین عملا ابزاری می‌شود در خدمت دولت برای پیشبرد اهداف سیاسی. دولت از این ابزار به سود سیاست‌های خود‌ استفاده می‌کند. دولت از آن به عنوان ابزاری برای تعیین حضور شهروندان در نقش‌های سیاسی و اجتماعی و همچنین برای اعمال اقتدار در حوزه‌های خصوصی افراد بهره می‌برد.

نتیجه دین دولتی و دولت دینی در نهایت «دین‌گریزی و دین‌ستیزی» خواهد بود و نه گسترش دین در جامعه.

+خودنویس -- گویانیوز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر