سریال «نون و ریحون» به کارگردانی فرزاد موتمن که ساعت 11 شب از شبکه تهران پخش میشود در قسمت چهارم کنایه هایی درباره زندانیان سیاسی و بازجویی ها داشت.
بخشی از این سریال:
پسر عاشق خطاب به دختر زندانی: چرا هر کی میره زندان، عابد و زاهد میشه؟
دختر زندانی: اینجا فرصتی است که آدم در خلوت خودش با خودش مواجه شود. البته با عزیزان بازجو هم جلسات مباحثه و گفت وگوی خیلی دوستانه ای داشتم که به فهمیدن مشکلاتم کمک کرد.
پسر عاشق:لاغر شدی...
دختر زندانی: رژیم گرفتم. البته گویا این طور که شنیده ام دکتر کیمیاگر عصرها میاد به وعده های غذایی اینجا سرکشی می کنه و غذاهای پرچرببا کالری بالا رو از وعده های غذایی مون حذف کرده. اگه بهت بگم اینجا شیشه نوشابه ای ندیدم که توش نوشابه باشه، دروغ نگفتم. کاملا حواسشون هست. اینجا نوشابه قدغنه. دوغ میدن
سکینه محمدی زنی است که که این روزها درباره او زیاد خبر منتشر میشود. شامگاه چهارشنبه 20 مرداد89 نیز او در تلویزیون دولتی ایران ظاهر شد و به مشارکت در قتل همسرش اعتراف کرد.
اکنونبا پخش این اعترافات نگرانیها درباره این زن افزایش یافته است.
همه میگویند که چه باید کرد. رسانهها نیز در این مدت به طور گسترده خبرهای مربوط به سکینه محمدی را پوشش دادهاند.
روزنامه بریتانیایی گاردین، شنبه ۷ اوت (۱۶ مرداد89)مصاحبهای را منتشر کرد که در آن خانم محمدی گفته: «مقامات ایرانی درباره جرم او دروغ می گویند و می خواهند او را مخفیانه اعدام کنند.»
این روزنامه با انتشار این مصاحبه مرتکب دو اشتباه شده است:
اول- مخاطب با خواندن این مصاحبه با این پرسش روبرو میشود که این مصاحبه (هر چند با واسطه) چگونه با خانم سکینه محمدی انجام شده است. احتمال دارد این مصاحبه واقعی باشد اما این وظیفه رسانه است که به مخاطب اطمینان دهد که آنچه را مینویسد، صحت دارد. با این حال در مصاحبهای که گاردین منتشر کرده، هیچ اطمینانی برای «صحت داشتن» آن به مخاطب داده نشده و به نظر میرسد برای انتشار این مصاحبه، اصل «فضای اجتماعی» بوده و نه «مخاطب».
مخالفان اعدام و مدافعان حقوق بشر شاید بگویند که جان یک انسان در خطر است و اکنون چه هنگامی است برای این انتقادات. اما رسانهها قرار نیست که اعتبار خود را با انتشار خبرهای تایید نشده به خطر اندازند. جوهر اصلی روزنامهنگاری، اصل تایید صحت خبر است.
اما برای گاردین در انتشار این مصاحبه، بیشتر فضای اجتماعی مهم بوده تا خبررسانی مبتنی بر «دقت و بیطرفی».
یکی از اصول روزنامه نگاری اصل وفاداری به شهروندان است. گاردین میتوانست نظرات این شهروند ایرانی را منتشر کند اما اطیمنان دهد که مصاحبه واقعی است تا هم مخاطب در اعتبار آن تردید نکند و هم راه برای «جعلی دانستن» آن بسته شود.
دوم- مساله تنها صحت داشتن مصاحبه نیست. آیا میتوان هر مصاحبهای را منتشر کرد؟ مصاحبهکننده فقط باید به فکر انتشار مصاحبه باشد و یا امنیت مصاحبهشونده هم مهم است؟
نمیتوان به شهروندان وفادار بود اما جان آنها را به خطر انداخت.
اگر حتی بپذیریم که این مصاحبه واقعی و معتبر است باز هم با یک پرسش دیگر روبرو هستیم. آیا انتشار این مصاحبه امنیت خانم محمدی را به خطر نیانداخته است؟
سردبیران گاردین باید از خود میپرسیدند که آیا انتشار این مصاحبه ، امنیت خانم محمدی را به خطر نمیاندازد.
به نظر میرسد که پس از انتشار این مصاحبه در روزنامه گاردین و بازانتشار آن در رسانههای دیگر، وضعیت سکینه محمدی پیچیدهتر شده است. نمونهای که میتوان مثال زد پخش اعترافات خانم محمدی از تلویزیون ایران است. این فیلم به مخاطب میگوید که خانم محمدی مستحق مجازات است.
به طور آشکاری به نظر میرسد که انتشار مصاحبه در گاردین نه تنها هیچ کمکی به خانم محمدی نکرده بلکه جان این زن را با خطر بیشتری روبرو کرده است.
آیا گاردین راهی برای جبران اشتباهاتش دارد؟ برخی اشتباهات رسانهای ممکن است به قیمت جان یک انسان تمام شود. اقدام گاردین نیز دقیقا جان یک انسان را با خطر بیشتری مواجه کرده است. سردبیران گاردین چه می توانند بکنند، شاید هیچ.
امروز هفت عضو جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب با ارسالنامهای به آیتالله صادق لاریجانی با استناد به یک فایل صوتی از فردی به نام سردار مشفق و افراد دیگری که «گروه نظامی و اطلاعاتی» نامیده شدهاند، شکایت کردهاند.
نکته مهمی درباره این فایل صوتی وجود دارد که تا کنون به آن پرداخته نشده است.
به گفته وبسایتهای نزدیک به مخالفان دولت، سخنرانی این مقام امنیتی در مشهد آبان ۱۳۸۸ انجام شده است.
فایل صوتی این سخنرانی نیز بین تاریخ های ۲۸ خرداد ۱۳۸۹تا اوایل تیرماه ۱۳۸۹به طور گسترده منتشر شد.
میرحسین موسوی هم ۲۲ تیرماه ۸۹ گفته که «اخیرا متن سخنرانی یکی از مقامات امنیتی به طور گسترده در سطح جامعه توزیع شده است»
سایت تحول سبز نیز ۱۴ تیرماه متن کامل این سخنرانی را منتشر کرد.
اما نکته دیده نشده:
پیش از انتشار فایل صوتی این سخنرانی، متن آن ۲۲خرداد۸۹در ویژهنامه «پتک جمهوریت» روزنامه جوان منتشر شده است. یعنی ابتدا روزنامه جوان بخش زیادی از متن این سخنرانی را منتشر کرده و پس از یک هفته فایل صوتی توزیع شده است.
آیا برای انتشار متن این سخنرانی در روزنامه جوان و سپس توزیع فایل صوتی، عمدی در کار بوده است؟
دوری از «تضاد منافع» یکی از اصولی است که توسط خبرنگاران باید رعایت شود. در ایران اما عمدتا خبرنگاران با منابع خبری و همچنین سیاستمداران که منافعی بر خلاف منافع رسانه ها دارند، ارتباط دوستانه و نزدیکی برقرار میکنند.
بر پایه همین رفتار است که این حرفه در نگاه مخاطبان ایرانی به معنای « شهرت و نزدیکی با سیاستمداران» تلقی میشود.
رعايتنکردن فاصله با سياستمداران علاوه بر آسيبزدن به کار حرفهایروزنامهنگار، میتواند حرفه روزنامهنگاری را نيز سياستزده و آيندهاشرا تباه کند.
خبرنگار و روزنامه نگار با فعال سياسی و اکتيويستتفاوت دارد. نمیتوان اکتيويست بود اما کار روزنامهنگاری را هم به صورتحرفهای انجام داد.
اکتيويست بودن خبرنگار و رعايت نکردن فاصله باسياستمداران و احزاب سياسی علاوه بر آنکه به بیطرفی او نزد مخاطبانآسيب میزند، سبب میشود که در هنگام انجام وظيفه خبرنگاری به جای آنکهماجرا را روايت کند خود را به بخشی از آن مبدل سازد.
روزنامهنگارانبايد از موضوعاتی که پوشش میدهند، فاصله بگيرند. هنگامی که يکروزنامهنگار خود را شيفته سياستمداران نشان میدهد، چگونه میتواندوظيفه حرفهایاش را انجام دهد؟
روزنامهنگاران بايد به شهروندان وفادار باشند و نه به سياست مداران. روزنامهنگار ناظر مستقل قدرت است و نه شيفته و تاييد کننده آن.
امروز برنامه نوبت شما در بیبیسی فارسی درباره روز خبرنگار است. یکی از کامنتهایی که در صفحه نوبت شما گذاشته شده، توجهم را جلب کرد. کاربری نوشته «خبرنگاری یعنی ایستادن در برابر زور و زورگو».
در صورتی که خبرنگاری این نیست. ایستادن در برابر «زور و سیاسیون» کار خبرنگار نیست. این کارها را عمدتا فعالان سیاسی انجام میدهند. خبرنگار فقط میتواند این ماجرا را به عنوان یک سوژه خبری انتخاب کند و آن را پوشش دهد. یعنی خبرنگار روایتکننده ماجراست و نه بخشی از ماجرا.خبرنگار با فعال سياسی تفاوت دارد. کسی که خبرنگاری را انتخاب کرد، نمیتواند اصول آن را ناديده بگيرد.
يکمثال ساده شايد اين بحث را روشنتر کند. بارها در شيراز، جايی که من کارخبری انجام میدهم پيش آمده است که خبرنگاران روزنامههای محلی به دليلرعايت نکردن فاصله با منابع خبری و دوستی با آنها، چشم بر روی پوشش خبرهابستهاند و به جای آنکه به شهروندان وفادار باشند خود را مقيد کردهاندکه به مسئولان وفادار بمانند و از پوشش دادن خبرهايی که باعث رنجش آنهامیشود، خودداری میکنند.
اعتبار يک روزنامهنگار در توانايی اوبرای رعايت «انصاف، بیطرفی و دقت» در حرفهاش است و نه در وفاداری به شخصيا احزاب خاص. خبرنگار بايد از «تضاد منافع» دوری کند. دوری نکردن از«تضاد منافع» و نزديکی با کسانی که منافعی بر خلاف رسانه دارند، به دور ازاخلاق روزنامهنگاری است.
بعدازظهر پنجشنبه 14مرداد89، جمعی از روزنامه نگاران و خبرنگاران به مناسبت 17 مرداد، روز خبرنگار در دروازه قرآن شیراز برای گرفتن عکس یادگاری تجمع کردند.
خبرنگاران حاضر در این تجمع اسامی خبرنگارانی را هم که نتوانسته بودند خود را به دروازه قرآن برسانند، در دست داشتند.
محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران میگوید که ایران «آزادترین» کشور دنیاست اما در آزادترین کشور دنیا، روزنامههابیش از یک قرن است که با «محدودیت، اعمال سانسور و جلوگیری از انتشار» روبرو هستند.
در یکسال گذشته و پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری 22 خرداد88، سانسور و توقیف روزنامهها با شدت بیشتری از سوی دولت اعمال شد. دهها روزنامه و هفتهنامه توقیف شدند. آمار بازداشت روزنامهنگاران و خبرنگاران ایرانی نیز در این یکسال آنقدر بالا بود که عنوان «بزرگترین زندان خاورمیانه برای روزنامه نگاران» از سوی سازمان گزارشگران بدون مرز به ایران تعلق گرفت. ایران تا پیش از از آزاد کردن تعدادی از 170 روزنامهنگاری که در یکسال گذشته بازداشت شده بودند، بزرگترین زندان روزنامه نگاران در جهان بود.«کمیته حمایت از روزنامهنگاران» نیز دوم مرداد 89 با انتشار گزارشی اعلام کرد که دستکم ٣٧ روزنامهنگار در ایران در زندان هستند.
در آزادترین کشور دنیا، عبدالرضا تاجیک روزنامهنگار زندانی گفته است که در زندان و در حضور معاون دادستان و بازپرس شعبه اول دادسرای تهران، «هتک حرمت» شده است. هنوز کسی نمیداند که دقیقا چه اتفاقی برای این روزنامهنگار زندانی افتاده اما محمد شریف، وکیل این روزنامهنگار در این باره گفته است که اصطلاح «هتکحرمت» در پروندههای قضایی میتواند «آزار جسمی و جنسی» معنا شود.
در آزادترین کشور دنیا، روزنامهنگاران احساس امنیت نمیکنند و بر همین اساس به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز پس از انتخابات بیش از 50 روزنامهنگار از ایران خارج شدند.
این انجمن بینالمللی که در زمینه دفاع از آزادی مطبوعات فعالیت می کند، میگوید: «از تاریخ ٢٢ خرداد بیش از ٥٠ نفر از حرفهکاران رسانهها از کشور خارجشدهاند. گزارشگران بدون مرز، هر روز درخواست تازهای برای همیاری باروزنامهنگارانی که از وحشت زندان و شکنجه مجبور به ترک کشور خود شدهاند،دریافت میکند. این موج خروج از کشور از سال ١٣٥٧ بی سابقه است.»
در آزادترین کشور دنیا، ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار از سوی دادگاهی به 30 سال محرومیت از حرفه روزنامهنگاری محکوم شده است.
در آزادترین کشور دنیا، احمد زیدآبادی، روزنامهنگاری که همکارانش او را «شرف اهل قلم» میخوانند به محرومیت همیشگی از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محکوم شده است.
مهدیه محمدی، همسر این روزنامه نگار زندانی به روزآنلاین گفته که «زیدآبادی ۱۷ روز در سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق، بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شد... در این مدت هیچ کسی سراغ او نمیرفته و غیر از روزی که پزشک بالایسرش رفته و او را متقاعد به شکستن اعتصاب غذا کرده، هیچ احدی را در این 35روز ندیده بود و فکر میکرده که همه آزاد شدهاند.زیدآبادی بعد از 35 روزقرار گرفتن در این شرایط، دچار حالت جنون میشود و قصد خود کشی میکند، اماچیزی برای خودکشی پیدا نمی کند و شروع به داد زدن و فریاد کشیدن میکندکه متوجه میشوند و میبینند که احمد دارد دیوانه میشود؛ بعد از آن، او رابه سلول انفرادی دیگری منتقل کردهاند.احمد می گفت انگار توی قبر بودم.»
هفته ای نیست که از آزادترین کشور دنیا، خبرهای «محکومیت» روزنامهنگاران و دیگر بازداشتشدگان منتشر نشود.
اینجا ایران است، آزادترین کشور دنیا. چشمهایتان را بشویید، جور دیگر ببینید. معنای «آزادترین»، در ایران آن چیزی نیست که در فرهنگهای لغت میخوانید. «آزادترین» را دوباره باید معنا کرد.
اشاره: شمس تازه از مصاحبه با خبرنگار رويترز فارغ شده بود كه با او به گفتوگو نشستم. هر چند ميگفت كه خيلي خسته است و از همين رو خواست كه پس از استراحت 10 دقيقهايگفتو گو را شروع كنيم و اينچنين کرديم. روزنامه نگاري و تحولات فراروي آن فضايگفتوگو با ماشاالله شمس الواعظين،عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات در ایران، است كه در ادامه ميآيد.(این مصاحبه مرداد 1385 در روزنامه محلی افسانه شیراز چاپ شده است که در آستانه 17 مرداد روز خبرنگار در ایران، مجددا منتشر میشود.)
براي وارد شدن به گفت وگو تعريفتان از روزنامه نگار و روزنامه نگاريچيست؟ "روزنامه نگار" كسي است كه از راه نوشتن، خبرنگاري و گزارش نويسيامرار معاش ميكند. اين تعريف استاندارد جهاني يك روزنامه نگار است.
"روزنامه نگاري" هم شغل و حرفهاي است كه منعكس كننده مجموعه جغرافياي فرهنگي وسياسي و اجتماعي و ديني يك جامعه خطاب به حكومت و از آن سو به آن بخشهايي از جامعهاست كه منتظر شنيدن اخبار هستند. به عبارت ديگر روزنامه نگاري اشباع كننده ذهنجستوجوگر افكار عمومي براي فهم بيشتر از وقايع پيرامون و جهان امروز است.
آيا در ايران هم ميتوان به روزنامه نگاري به عنوان يك حرفه نگاهكرد؟ بله در ايران هم به صورت يك حرفه است ولي اين حرفه مورد تعرضحكومت قرار گرفته و هنوز متاسفانه در هيچ كجا به رسميت شناخته نشده است.
وضعيت روزنامه نگاري كنوني ايران را نسبت به گذشته و البته نسبت بهاستانداردهاي جهاني چگونه ارزيابي ميكنيد؟ ژورناليسم ايران به طوربالقوه قدرت برابري و رقابت با استانداردهاي جهاني ژورناليسم را دارد اما به صورتبالفعل به سبب محدوديتهايي كه با آنها مواجه است قادر به برابري و رقابت بااستانداردهاي جهاني نيست. روزنامه نگاري ايران طي يكصد سال اخير شاهد 4 دورهشكوفايي كوتاه مدت و همزمان با آن شاهد بحرانهاي طولاني مدت بوده است. دورههايشكوفايي كوتاه مدت شامل دوره بعد از انقلاب مشروطه تا روي كار آمدن رضاخان، شهريور 1320 و در زماني كه رضاخان بركنار ميشود و محمدرضا پهلوي قدرت را در دست ميگيردتا سال 1332 ما شاهد شكوفايي هستيم و اين تا سال 1357 ادامه دارد. در سالهاي 57 تا 60 ما سه سال شاهد شكوفايي مطبوعات ايران بوديم. در چهارمين دوره نيز از دوم خرداد 76 تا ارديبهشت 79 شكوفههاي آزادي و نسيم دموكراسي و آزادي مطبوعات را شاهد بوديم. اين دوره اگر چه كوتاه مدت است ولي مطبوعات ايران را به يك سطح قابل قبولي ازژورناليسم علمي و حرفهاي سوق داد و به سمت برابر كردن آن با استانداردهاي جهانيبرد. لازم است يادآور شوم كه دوره آزادي مطبوعات همواره با بحرانهاي سياسي همراهبوده است. يعني همزمان با بحران سياسي ما شاهد دورههاي شكوفايي مطبوعات ايرانبودهايم ولي در حوزه سياسي شاهد بحران بودهايم. برعكس هرگاه حوزه سياسي شاهدثبات، آرامش و استقلال سياسي بوده است مطبوعات دچار محدوديت، ركود، توقيف و بهزندان افتادن روزنامه نگاران بودهاند.
اين، رابطه معكوس بين معرفت و قدرت را نشان ميدهد. هرگاه قدرت در بحران به سرميبرده، معرفت، آگاهي بخشي، دموكراسي و آزادي مطبوعات قوي بوده و هرگاه حوزه سياسيشاهد ثبات بوده، توانسته است با استفاده از ثباتش براي سركوب و محدود كردن مطبوعاتتازيانهاي فراهم كند. اين 4 دوره و روزنامه نگاري كنوني ايران، ثبات سياسي حوزهقدرت سياسي و بحران رسانهاي حوزه مطبوعات را به نمايش ميگذارد.
روزنامه نگاري ايران براي رهايي از اين وضعيت نيازمند چگونه تحولياست؟ ما آنچه را كه تحول در مطبوعات ميدانيم برابر كردن مطبوعات ورسانههاي ملي ايران با نيازها و مقتضيات زمانه و استانداردهاي بين المللي است. منهميشه اشاره كردهام كه كار مطبوعاتي در ايران مثل حركت در ميدان مين است كه نقشهاين ميدان مين در اختيار مطبوعات و روزنامه نگاران نيست بلكه در اختيار مين گذارانيعني حكومتها است. ما مايليم نقشه ميدان مين را در اختيار داشته باشيم تا برابر باآن حركت كنيم. من به دليل تجربهام و به علت زندگي و كار كردن در كشورهاي مختلف درعرصه ژورناليسم ميدانم كه دموكراسي در همه جاي دنيا يك ميدان مين است. تفاوت بيندموكراسي در غرب و دموكراسي در كشورهايي مثل ايران، تفاوت بين داشتن نقشه ميدان مينو نداشتن آن است. يعني در غرب افكار عمومي و روزنامه نگاران نقشه ميدان مين را دراختيار دارند و ميدانند كجا مينگذاري شده است و خطوط قرمز كجاست و آنها را رعايتميكنند ولي در كشوري نظير ايران نقشه اين ميدان مين در اختيار حكومتهاست. بنابراين اين تحول يك تحول كيفي است. حكومت بايد به اين نتيجه برسد كه نقشه ميدانمين را در اختيار روزنامه نگاران بگذارد تا آنها بتوانند با فهمي كه از نيازها ومقتضيات مربوط به منافع ملي پيدا ميكنند هم شكاف ميان خود و نخبگان را بينحكومتها كاهش دهند و هم بتوانند از حواشي نسبي ايمن ساز آزادي مطبوعات برخوردارشوند.
انجمن صنفي روزنامهنگاران ايران در فراهم آوردن بستر اين تحولات تا چهميزان توانسته گام بردارد؟ انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران را بايد درمحدوده آيين نامه ها و اساسنامههاي خودش ارزيابي كرد. اگر انجمن را در محدودهاساسنامهاش ارزيابي كنيم در كارش موفق بوده است. با وجود اينكه انجمن نهاد نوپايياست ولي موفق شده است اولاً تعداد اعضا را گسترش دهد، دوم استانداردهاي حرفهاي رامطرح سازد ، سوم از آزادي مطبوعات و خانوادههاي زندانيان مطبوعاتي هنگام طرح دعاويدفاع و حمايت كند، چهارم دانشكده خبر و بخش آموزشي انجمن و بخشهاي مربوط بهپيمانهاي كار دسته جمعي و گردش آزاد اطلاعات را تقويت كند. انجمن صنفي روزنامهنگاران ايران در ارتباط با وظايف خود گامهاي موثري برداشته است ولي در برابر حجمنيازها هنوز با كمبودهاي زيادي مواجه است.
مشكل زماني تشديد ميشود كه حكومت به اتحاديه روزنامه نگاران ايران به مثابه يكرقيب نگاه ميكند. حكومت گمان ميكند انجمن جزو اتحاديهها يا نهادهاي رقيب است كهبايد ضعيف يا از صحنه حذف شود و نميداند كه نهادهايي از اين قبيل سپرهاي اجتماعيهستند كه از يك سو روزنامه نگاران يا تشكلهاي اجتماعي را در دل خود پرورش ميدهندو ارزشها، منافع صنفي، منافع حرفهاي و حقوقشان را تضمين ميكنند و با مصونيتبخشي، آنها را در برابر تعرض و زيادهخواهيهاي دولت حفظ ميكنند. از آن سو هنگامطرح مسايل، قضايا، ناهنجاريها و تنشها ميتوانند به نفع حكومت وارد عمل شوند وجنبشهاي كارگري و روشنفكري را مهار و كنترل نمايند و راه تعامل با حكومتها رادنبال كنند و با حكومت طرف گفتوگو شوند نه اينكه حكومت به تنهايي بخواهد همه كارهارا انجام دهد و همه جا را رسمي كند.
انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران انجمني است كه موفق شده حدود 3600 روزنامه نگاررا به عضويت درآورد و آنها را تحت پوشش قرار دهد. انجمن صنفي ميتواند در جهت نظامجامع رسانهاي كشور حركت كند. انجمن ميتواند پيمانهاي دسته جمعي كار و پيماناخلاق حرفهاي روزنامه نگاري را تدوين و تقويت كند و آن را در اختيار افكار عمومي وروزنامه نگاران قرار دهد و بسياري از كارها و وظايف دولت را بر دوش بكشد. در نتيجهآنچه كه بر دوش دولت سنگيني ميكند ميتواند در اختيار اتحاديهها و انجمنهاي صنفيمثل انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران قرار بگيرد و دولت ناظر فعاليتهاي عام و كليكشور باشد و نه اينكه در هر صغيره و كبيره مسايل كشور دخالت كند و در نتيجه خودش رابا بار سنگين و پيامدها و مخاطرات آن مواجه سازد.
تا چه اندازه به فراهم شدن شرايطي كه از درون آن روزنامه نگاري حرفهايبيرون آيد، اميدوار هستيد؟ من خوش بين هستم. طي 10 سال اخير بيشترينمحدودسازي آزادي بيان و گردش آزاد اطلاعات به كار گرفته شده است اما چه نتايجيداشته است؟ در عمل نتيجهاش اين شده است كه مثلاً به جاي حذف 100 روزنامه، هزاروبلاگ در فراسوي مرزها راه افتاده است. به جاي يك شبكه تلويزيوني مخالف و منتقد،صدها كانال تلويزيوني اپوزيسيون كه هيچ مرز حرفهاي و اخلاقي در عمل خود نميشناسد،به راه افتاده است.
صدها روزنامه نگار كه سرمايههاي ملي هستند تن به مهاجرت بهخارج از كشور دادهاند و در كشور نيز صدها روزنامه نگار تن به تغيير شغل دادهاند. هزاران روزنامه نگاري كه هم اكنون نيز فعال هستند به ناگزير تن به سانسور رسمي وخودسانسوري دادهاند. اين نتيجه اينگونه اعمال را نشان ميدهد. اگر به جاي ايناقدامات، دولت با تسامح و تساهل دوره گذار و شوك ناشي از آن را تحمل ميكرد وچالشها و رويارويي هاي اجتماعي را كه در هر جامعه وجود دارد به روياروييهايسازنده تبديل ميساخت و مرزهاي آن را به مرزهاي عرفي اخلاق و ميراث دين دارانه مردمواگذار ميكرد؛ نتايجاش از وضعيت كنوني خيلي بهتر و مثبتتر بود. چرا اين حرف راميزنم؟ براي اينكه در هر حال نه راديكاليسم در اين كشور ميتوانست موفق شود و نهادبيات ستايش گرايانه نتيجه ميداد. اگر چنين شده بود جامعه به تعادل ميرسيد. دولتهرگاه در حهت كنترل و مهار تحولات اجتماعي دست به عملي زده، جامعه و بدنه اجتماعينتايج معكوس نشان داده و سپر خودش را در برابر دولتيها گسترانده و مقاومتهاييكرده است.
يعني به دليل وجود اين شرايط، روزنامه نگاري مدرن گسترش يافته است؟ بله، كاملاً. روزنامهنگاري مدرن روزنامه نگاري مسوول است، ژورناليسمي است كه به ارزشهاي واحد بشري و بهاخلاق حرفهاي احترام ميگذارد. روزنامه نگاري مدرن به پيمانهاي دسته جمعي و بهاخلاق مطبوعاتي و به ارزشهاي واحد بشري نظير حقوق بشر، حقوق مساوي زنان و مردان،مبارزه با جنگهاي ويرانگر، حفظ و احترام به آداب، سنتها و آيينهاي فرهنگي و قوميملتها، حفظ و احترام به حقوق سالمندان و كودكان، مبارزه با خشونت، مبارزه با خشونتعليه زنان، مبارزه با به كارگيري كودكان در زير سن 16 سال در صنايع و كارخانجات ومزارع پايبند است. روزنامه نگاري مدرن هم اكنون به اين مسايل ميپردازد و در برابرآنها تعهد دارد و مسوول است و در قبالش پاسخگو است. شايد به همين دليل باشد كهروزنامه نگاري مدرن امروز به عنوان چرخ چهارم دموكراسي تلقي ميشود. هم اكنون جامعهايران به دليل نبودن اين چرخ چهارم، سه چرخه حركت ميكند و ارابه در حال لنگيدن استبه گونهاي كه هيچ باري بر روي آن نميتوانيد بگذاريد چون دچار عدم تعادل است و چرخچهارم دموكراسي يعني نظارت افكار عمومي بر عملكردها و رويكردهاي حكومت ضعيف شدهاست. در نتيجه به نظر من اين ارابه يا به مقصد نميرسد يا دير خواهد رسيد و يا باتلفات و صنايعات بسيار سنگين به مقصد ميرسد.
جناب شمس با نقش هايي که براي رسانه هاي مکتوب قايل هستيد، بارشد رسانههاي آنلاين آيا صفحات كاغذي به تاريخ نخواهند پيوست؟ اينبحث از نيمه دوم قرن پيشين يعني از سال 1950 به بعد مطرح شد يعني هنگام تولدتلويزيون به مثابه يك رسانه تصويري كه به سرعت ميتواند اخبار را منتقل كند. همينبحث در مورد newspaperها يعني كاغذ اخبار (اگر ترجمهاش را اينگونه انجام دهيم) مطرح شد و گمان ميرفت كه رو به انقراض خواهند رفت ولي بسياري از روزنامههاي معتبرجهان خلاف اين قاعده را نشان دادند. تلويزين فاقد عنصر حفظ كلمه در حافظه مردم وفاقد عنصر لمس يك خبر و گزارش و آرشيو نمودن آن است. تلويزيون در جاي خودش موقعيتبسيار مهمي دارد ولي بسياري جاها در برابر رسانههاي مكتوب ناتوان است. يوميوريژاپن هم اكنون 13 ميليون تيراژ در روز منتشر ميكند. اين نشانهاي است كهتلويزيونها و حتا شبكههاي خصوصي نتوانستهاند با رسانههاي مكتوب مبارزه كنند. مابايد مشكل را در جاي ديگري جستوجو كنيم. ميدانم كه تيراژ مطبوعات در ايران بابحران مواجه است ولي دليلش به معرفت پيشين مردم از وجود سانسور در اين كشور برميگردد. اگر ما ميتوانستيم فرهنگ و ادبيات سياسي بعد از دوره دوم خرداد را ادامهدهيم، روزنامهها با اقبال شديدي روبهرو ميشدند و الان شاهد شكوفايي دوره مطبوعاتو مسوول و متعهد شدن آنها در برابر منافع ملي ميبوديم. در نتيجه آن استدلال قانعكننده نيست كه با وجود تلويزيون و يا رسانهاي آنلاين، امروز رسانههاي مكتوب روبهانقراض ميروند. هيچ چيز در اين دنيا رو به انقراض نميرود بلكه شكل و محتوا عوضميكند. يك دورهاي در قبل از از دهه پنجاه قرن پيشين، روزنامهها فقط منعكس كنندهواقعيت ها بودند ولي امروز رسانههاي مكتوب حامل گزاره و آرمان هستند. بسياري ازرسانههاي غيرمكتوب، هم اكنون منعكس كننده اخبار و وقايع هستند. درست است كهاستراتژي كلي بر آنها حاكم است ولي رسانهاي مكتوب امروز در جهت فرهنگ سازي مردم،گزارهسازي و تقويت بافتهاي فرهنگي جامعه حركت ميكنند. در نتيجه به نظر ميرسد تااطلاع ثانوي ما بينياز از رسانههاي مكتوب نخواهيم بود.
جمعی از روزنامهنگاران با ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد ديدار کردهاند اما نه برای مصاحبه بلکه برای شنيدن سخنان آقای موسوی و خانم رهنورد.
روزنامهنگاران در اين ديدار همچنين لوحهايی را به آقای موسوی و خانم رهنورد اهدا کردهاند. آنها در اين لوحها، ميرحسين موسوی را «سيد» خود خطاب کرده و نوشتهاند که شانه به شانه او اميد را مینويسند و دست در بازوان او گره میزنند.
اين روزنامهنگاران همچنين در لوحی خطاب به خانم رهنورد نيز نوشتهاند که «میخواهيم کنار تو بايستيم، تويی که ياور سيد سبز ما هستی و بگوئيم از همه تبرهايی که سوی قلمها پرتاب کردهاند. جرم ما اين است، دل به سبزی سرزمين مادری دادهايم و میخواهيم برای بالندگیاش هوا را هم نثار کنيم. برای همين تو مادر ما باش. زانوهای ما خسته شدهاند اما تو خوب میدانی که بايد دلدل بیقراری را روی شانه خدای آسمان و زمين پهن کنيم. مادرانه دستمان را بگير.»
ميرحسين موسوی و زهرا رهنورد برای ديدار با روزنامهنگاران اشتباهی انجام ندادهاند بلکه اشتباه از سوی روزنامهنگاران رخ داده است. موسوی و رهنورد وظيفه ندارند که از روزنامهنگاران فاصله بگيرند بلکه اين روزنامهنگاران هستند که بايد فاصله خود را با سياستمداران حفظ کنند.
آيا تاکنون شنيدهايد که روزنامهنگاران در يک کشور اروپايی به ديدار يک رهبر سياسی بروند و اين گونه از شيفتگی خود به او سخن بگويند؟ من که نديدهام و نشنيدهام.
آيا روزنامهنگار میتواند فاصله خود را با آقای موسوی ناديده بگيرد و اينگونه شيفته يک رهبر سياسی شود و آن را آشکار کند؟
رعايتنکردن فاصله با سياستمداران علاوه بر آسيبزدن به کار حرفهای روزنامهنگار، میتواند حرفه روزنامهنگاری را نيز سياستزده و آيندهاش را تباه کند.
خبرنگار و روزنامه نگار با فعال سياسی و اکتيويست تفاوت دارد. نمیتوان اکتيويست بود اما کار روزنامهنگاری را هم به صورت حرفهای انجام داد.
اکتيويست بودن خبرنگار و رعايت نکردن فاصله با سياستمداران و احزاب سياسی علاوه بر آنکه به بیطرفی او نزد مخاطبان آسيب میزند، سبب میشود که در هنگام انجام وظيفه خبرنگاری به جای آنکه ماجرا را روايت کند خود را به بخشی از آن مبدل سازد.
روزنامهنگاران بايد از موضوعاتی که پوشش میدهند، فاصله بگيرند. هنگامی که يک روزنامهنگار خود را شيفته سياستمداران نشان میدهد، چگونه میتواند وظيفه حرفهایاش را انجام دهد؟
روزنامهنگاران بايد به شهروندان وفادار باشند و نه به سياست مداران. روزنامهنگار ناظر مستقل قدرت است و نه شيفته و تاييد کننده آن.
خبرنگار با فعال سياسی تفاوت دارد. کسی که خبرنگاری را انتخاب کرد، نمیتواند اصول آن را ناديده بگيرد. يک مثال ساده شايد اين بحث را روشنتر کند. بارها در شيراز، جايی که من کار خبری انجام میدهم پيش آمده است که خبرنگاران روزنامههای محلی به دليل رعايت نکردن فاصله با منابع خبری و دوستی با آنها، چشم بر روی پوشش خبرها بستهاند و به جای آنکه به شهروندان وفادار باشند خود را مقيد کردهاند که به مسئولان وفادار بمانند و از پوشش دادن خبرهايی که باعث رنجش آنها میشود، خودداری میکنند.
اعتبار يک روزنامهنگار در توانايی او برای رعايت «انصاف، بیطرفی و دقت» در حرفهاش است و نه در وفاداری به شخص يا احزاب خاص. خبرنگار بايد از «تضاد منافع» دوری کند. دوری نکردن از «تضاد منافع» و نزديکی با کسانی که منافعی بر خلاف رسانه دارند، به دور از اخلاق روزنامهنگاری است.
روزنامه نگار در شیراز- عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران-----
خبرنگاری را از سال 1378 و وبلاگ نویسی را نیز از سال 1382 آغاز کردم. کار خبرنگاری را از سال 78 و در هفته نامه «گلبانگ آزادی» شروع کردم. سال 1384 عضو شورای سردبیری روزنامه افسانه شيراز شدم. الان 12سال است که در این حرفه کار می کنم.در این 12 سال تجربه همکاری و یا نوشتن گزارش و مقاله برای«هم میهن، اعتمادملی، شهروندامروز، فرهنگ آشتی، کارگزاران، اعتماد، ایراندخت، چلچراغ، گوناگون، جامعه مدنی، نوروز، مردم سالاری، رفاه ملت و خبرگزاری آفتاب نیوز»داشته ام.