بیش از یک سال از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری 22 خرداد 88 گذشته و هر روز که میگذرد؛ عمق فاجعه بیشتر روشن میشود. فقط یک انتخابات نبود که بحثبرانگیز شد، بلکه صدها روزنامهنگار سرزمینام را مانند خیلیهای دیگر آواره سایر کشورها کرد.
دفتر کوچک تلفنم را باز میکنم و آن را ورق میزنم. نامها و شمارههایی از دوستان روزنامهنگارم را میبینم که دیگر هر چه تماس میگیرم آن سوی خط کسی نیست که پاسخم را بدهد.
حالا این دفتر تلفن برایم خاطره شده که با ورق زدنش به نامهایی بر میخورم که صدایشان در گوشم است. شمارهها به خاطرهها پیوستهاند و آنچه مانده «حسرت» است و بس.
هنگامی که محمود احمدینژاد میگوید ایران، آزادترین کشور دنیاست، شنیدن این حرف از او که میگوید «فرار مغزها» نداریم، دیگر شگفتانگیز نیست.
چه او و چه هرکس دیگری که بخواهد بگوید ایران، فرار مغزها ندارد اما من که خود میدانم بخش عمدهای از «نخبههای روزنامه نگاری» کشورم، فرار را بر ماندن در سرزمینی که «مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد» ترجیح دادهاند.
من که خود میدانم کسانی که روزگاری نام و کارشان، «قوتم میبخشید»، حالا هزاران کیلومتر از کشورشان دوره شده اند.
حالا من ماندهام که چه کسی «اجاق کهنه سرد سرایم» را گرم کند؟ حالا من ماندهام با «دم گرم» چه کسی گرم شوم؟
مگر نمیگویند که پروردگار روزیرسان است اما من به دل و روحم چه بگویم هنگامی که «رزق روحم» مدتهاست قطع شده است؟
رزق روح من نام و کار روزنامهنگارانی بود که بوی آن بر صفحات کاغذی جاری میشد. حالا دیگر حتی روزنامهای هم نمانده است. انگار آنها که رفتند، روزنامهنگاری هم رفت.
چه هیجانی داشت ورق زدن روزنامهها و نشریاتی که هر روز از این دکه به آن دکه دنبالشان میدویدم اما حالا که به دکه ها سر میزنم جای خالی خیلیها را میبینم.
کسانی بودند که «وقت دلتنگی» دستم را به سویشان دراز میکردم اما حالا که جایشان خالی است، چه کنم؟ مدت هاست که دستم را از بس دراز کردهام و کسی نبوده که گرمی دستش، «جرئتم» ببخشد؛ به گوشهای خزیده ام، سرد و تنها.
اشتیاق برای انتشار خبر، بدون بررسی دقیق آن سبب میشود که خبرها، اشتباه یا ناقص منتشر شوند.
آژانس ایران خبراز آن دست سایتهایی است که برای انتشار خبر به هیچ اصلی از اصول خبرنویسی و روزنامه نگاری پایبند نیست و هراطلاعات تایید نشدهایرا منتشر میکند.
این سایت کافی است اطلاعاتی جزیی از یک ماجرا به دست آورد. به جای آنکهاین اطلاعات را با منابع دیگر چک کند و یا اصول خبرنویسی را رعایت کند بهسرعت و برای آن که در خبررسانی بر سکوی نخست بنشیند، اطلاعات به دست آوردهرا به نام خبر منتشر میکند.
بارها پیش آمده اطلاعاتی را که منتشر کرده، غیر واقعی بودهاند. تکرار ایننوع خبررسانی سبب شده که این آژانس خبری به عنوان یک سایت خبری با رویکردبزرگنمایی شناخته شود.
در جریان اعتراضات پس از انتخابات بحثبرانگیز ریاست جمهوری 22 خرداد درایران، این آژانس خبری بارها خبرهایی را منتشر کرد که قضاوت مخاطب ازآنها سقوط حکومت ایران بود.
سردبیران این سایت به جای آن که خبر را بر اساس اصول حرفهای خبرنویسیتنظیم کنند، به شکلی کاملا آماتور و غیرحرفهای، تمایلات خود را در قالبخبر منتشر میکنند.
یک اصل مهم در خبررسانی وجود دارد که میگوید: "بهتر است که دوم شویم اما خبر را دقیق بدهیم تا اینکه اول شویم اما اشتباه کنیم."
اما در آژانس ایران خبر این اصل جایی ندارد. بلکه حتی عملکردشان میگویداصلی که به آن پایبند هستند، "اول شدن" است، حال چه اشتباه کنند و چهخبرشان دقیق نباشد؛ برایشان اهمیتی ندارد.
اشتباه در خبررسانی و تکرار آن از یک سو و توضیح ندادن درباره اشتباهات از سوی دیگر، هزینه سنگینی برای رسانه خواهد داشت.
یک رسانه اگر بخواهد اعتبارش را حفظ کند، هیچ گاه دست به انتشار خبرهایتایید نشده و غیر دقیق نمیزند. مخاطب، اشتباههای یک رسانه را فراموشنمیکند. تکرار پیدرپی اشتباهات، مخاطب را به گزارشهای بعدی رسانه حتیاگر دقیق هم باشند، بدگمان میکند.
"بیل کوواچ و تام روزنستیل" در کتاب عناصر روزنامهنگاری مینویسند: "جوهراصلی روزنامهنگاری، اصل تایید صحت خبر است." یعنی آنچه روزنامهنگاری رااز پروپاگاندا، سرگرمی، داستان یا هنر متمایز میکند اصل تایید صحت مطالباست. روزنامهنگاری بیش از هر چیز بر ارائه گزارشی دقیق از آنچه رخ داده،تاکید دارد.
انتشار گسترده خبرهای ناقص و در مواردی غیرواقعی و اصرار بر ادامه این روشدر آژانس ایرانخبر، این معنا را میدهد که برای سردبیران این سایت، مخاطبکه مصرف کننده نهایی خبر است، اهمیتی ندارد که بخواهند نگران از دست دادنشباشند. آنها به تایید مطالب و دقیق بودنشان نمیاندیشند.
در پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی اصل بر بزرگنمایی، یک سویه نگری و ایجادهیجان است. پروپاگاندا به جای مخاطب درباره همه چیز قضاوت می کند و به اومیگوید که چگونه بیاندیشد.
اما در خبررسانی حرفهای اصل بر گزارش کردن واقعیات و رعایت انصاف و تعادلو بیطرفی است. در خبررسانی حرفه ای، این مخاطب است که باید درباره خبرقضاوت کند.
آژانس ایران خبر با رویکردی که در طی این سال ها در پیش گرفته، به مانند یک پروپاگاندا عمل میکند و نه یک رسانه خبررسان.
سرقت محتوا و استفاده از خبرهای دیگر رسانهها بدون ذکر منیع یکی از مسائلی است که در رسانههای فارسی زبان زیاد به چشم میخورد.
در روزنامهنگاری، همه خبرها باید با ذکر منبع باشد جز خبرهایی که اطلاعات آن در اختیار همگان است.
به عنوان نمونه برای اعلام نتیجه مسابقات جام جهانی فوتبال، هیچ رسانهای نمیگوید که مثلا اسپانیا و هلند بر اساس گزارش فلان منبع به فینال جام جهانی رسیدند، چون اطلاعات این خبر را همگان دارند و به عبارت روشن در دسترس همه است.
اما عمده خبرها اینگونه نیست و رسانه باید با ذکر منبع برای مخاطب روشن کند که منبع خبرش کجاست.
امروز سایت کلمه، خبری را با عنوان «روزنامه نگار زندانی از تبانی قاضی، رئیس صدا و سیما و وزارت اطلاعات پرده برداشت» منتشر کرد.
این خبر درباره نامه سرگشاده رضا رفیعی فروشان به آیتالله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه است.
منبع اصلی این خبر، خبرگزاری رهانا است اما در خبر کلمه به منبع اشاره نشده بود.
پس از انتشار این خبر و اعلام نکردن منبع اصلی، ظاهرا سایت کلمه از سوی رهانا مورد اعتراض قرار میگیرد.
سردبیران سایت کلمه اما به جای اصلاح اشتباه خود و ارایه توضیح درباره آن، خبر را از روی سایت حذف میکنند و خبر دیگری را با عنوان « وکیل سحرخیز: او باید در دادگاه مطبوعاتی محاکمه میشد» به جای خبر قبلی میگذارند.
با این حال سردبیران سایت کلمه فراموش کردهاند که کامنتهای خبر قبلی را حذف کنند و به قول مشهور «دم خروس» بیرون زده و رعایت نشدن اخلاق روزنامهنگاری توسط کلمه را آشکار کرده است.
خبر جایگزین درباره سخنان وکیل عیسی سحرخیز است اما دو کامنت زیر خبر درباره نامه آقای رفیعیفروشان است.
رعایت نکردن اخلاق روزنامهنگاری در نهایت به اعتبار رسانه آسیب میرساند و اطمینان مخاطب را سلب میکند.
کلمه به جای پاک کردن صورت مساله و رعایت نکردن اخلاق روزنامهنگاری بهتر بود به مخاطبان خود احترام میگذاشت و خبر را اصلاح و با ذکر منبع منتشر میکرد.
نقش دین در جامعه یکی از بحثبرانگیزترین مسائلی است که در نقدهای درونی جنبش سبز مطرح میشود.
بند یک هویت سبز که زیر عنوان «گنجینه ایرانی-اسلامی» در منشور سبز آمده، میگوید که «جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین تاکید دارد... مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلالنهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداومنقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبشسبز در سرلوحه امور جای میگیرند.»
آیا دین و دولت باید با هم آمیخته باشند یا اینکه دین باید به حوزه خصوصی برگردد؟ تفاوت این دو دیدگاه چیست؟
در نظر بگیرید که شما در خانه، لباس راحتی پوشیده اید و قصد دارید برای انجام کاری به خارج از منزل بروید. طبیعی است که لباس راحتی خود را در خانه می گذارید و با لباس دیگری در جامعه ظاهر میشوید. آیا دین را همین گونه باید در حوزه خصوصی گذاشت و سپس به حوزه عمومی وارد شد؟
نمی توان گفت که یک فرد دیندار هنگامی که وارد حوزه عمومی شد، باید دین و باورهای دینیاش را در خانه بگذارد و بیاید. باورها و مسلک های دینی هر فرد همیشه با او هستند و هیچگاه نمیتوان آنها را از فرد جدا کرد. چه در حوزه خصوصی باشد و چه در حوزه عمومی.
پس مساله چیست؟
مساله این نیست که دین نباید در «حوزه عمومی» وجود داشته باشد. بلکه مساله این است که حضور دین در «قلمروی دولت» آسیبهای فراوانی به «دولت» و «دین» خواهد زد.
البته جدایی دین از دولت به معنای «دین ستیزی» و یا تبلیغ «بازگشت دین به خانه» نیست. یک سیاستمدار میتواند در حوزه عمومی، باورهای دینیاش را انجام دهد و حتی درباره آنها سخن بگوید اما نباید در قلمروی دولت، برای دیگران تعیین تکلیف کند که برای باورهای دینیشان چه باید بکنند.
یک مثال ساده شاید مقصود مرا روشنتر کند.
نماز جمعه یکی از مناسک مذهبی مسلمانان است که در «حوزه عمومی» برگزار میشود. هیچ ایرادی هم نمیتوان به آن گرفت که چرا آیین دینی از حوزه خصوصی وارد حوزه عمومی شده. دین تنها متعلق به حوزه خصوصی نیست بلکه در حوزه عمومی نیز میتواند وجود داشته باشد ولی حضورش در قلمروی دولت، مسالهساز خواهد شد.
در نماز جمعه، هم افراد عادی شرکت میکنند و هم سیاسیون و دولتمردان. آیا حضور دولتمردان در نماز جمعه به معنای دخالت دین در سیاست است؟
به هیچ روی اینگونه نیست. دولتمردان مانند بسیاری دیگر از شهروندان، باورها و آیینهای مذهبی دارند که حضور آنها در قدرت، مانعی برای انجام باورها و مناسک دینیشان نیست.
یک دولت می تواند مدافع جدایی دین از حکومت باشد اما تک تک اعضای این دولت، باور دینی داشته باشند و در حوزه عمومی نیز مناسک دینیشان را انجام دهند.
اما حالا در نظر بگیرید که دولت بخواهد از حضور دین در حوزه عمومی برای «ارتقای رتبه کارمندان» استفاده کند.
دولت اگر به یک کارمند به صرف حضور در نمازجمعه، حقوق و مزایای بیشتری پرداخت کند، آنگاه است که دین را وارد قلمروی دولت کرده. دخالت دادن دین در سیاست و آمیختگی نهاد دین با نهاد دولت، آغازی میشود برای شکل گرفتن «دین دولتی».
ورود دین به قلمروی یک دولت و پدیدار شدن «دولت دینی و دین دولتی» سه آسیب عمده خواهد داشت:
اول- شهروندان به دلایل عمدتا منفعتطلبانه و سودجویانه، برای انجام مناسک مذهبی به «دروغ و چندرویی» روی میآورند تا خود را با «دین دولتی»، بیشتر در دل «دولت دینی» جا کنند.
دوم- حقوق شهروندانی که باور مذهبی ندارند و یا باورهای متفاوت مذهبی دارند، نادیده گرفته میشود و حتی مورد آزار و فشار نیز قرار میگیرند.
سوم- دین عملا ابزاری میشود در خدمت دولت برای پیشبرد اهداف سیاسی. دولت از این ابزار به سود سیاستهای خود استفاده میکند. دولت از آن به عنوان ابزاری برای تعیین حضور شهروندان در نقشهای سیاسی و اجتماعی و همچنین برای اعمال اقتدار در حوزههای خصوصی افراد بهره میبرد.
نتیجه دین دولتی و دولت دینی در نهایت «دینگریزی و دینستیزی» خواهد بود و نه گسترش دین در جامعه.
اما مساله اینجاست که منتقدان از میرحسین موسوی پرسشهایی دارند ولی خانم رهنورد به جای میرحسین پا پیش میگذارد.
من همچنان منتظرم که آقای موسوی خودشان پا پیش بگذارند و پاسخ پرسشها و انتقادها را بدهند.
بسیاری به منتقدان ایراد میگیرند که در این برهه خاص زمانی نباید به جنبش و رهبرانش انتقاد کرد. آنها از انتقادکنندگان انتظار دارند که همچون سیاسیون رفتار کنند.
من نمیدانم که دیگران چه پاسخی برای این خواسته دارند اما دستکم در مورد خودم باید بگویم که یک خبرنگار و یا روزنامهنگار نمیتواند مانند سیاستمداران رفتار کند.
اگر من در نقش یک سیاستمدار یا عضو و هوادار یک گروه و حزب سیاسی بودم، آنگاه باید چارچوبهای کار سیاسی را میپذیرفتم و بر اساس آن چارچوبها رفتار میکردم. چارچوبهای عمل سیاسی در جنبش سبز هم انتقادنکردن است انگار.
اما خبرنگار نباید منافع سیاسی را دنبال کند زیرا روی بیطرفی او تاثیر میگذارد.
باید یا فعال سیاسی بود یا خبرنگار. یک خبرنگارمیتواند سبز باشد ولی به عنوان یک خبرنگار باید مراقب باشد تابیطرفی، انصاف، پرسشگری و سایر جنبههای حرفه ای کارش را فراموش نکند.
هر چند که رهبران جنبش از نقد و گفتوگو استقبال میکنند اما در عمل این اتفاق نیفتاده است و آنقدر هم این اتفاق نیفتاد که به «قاعده» تبدیل شد و هر کس هم بر خلاف این قاعده سخنی بگوید و رفتاری کند، از سوی برخی از هواداران جنبش سبز، سرزنش میشود و «کیهان شادکن، عامل مزدور و تضعیف کننده» نام میگیرد.
البته من نمیگویم که رهبران جنبش میخواهند فقط گوینده باشند و به دیالوگ باور ندارند اما واقعیت این است که عملا هیچ گفتوگوی انتقادی بین رهبران جنبش و منتقدان شکل نگرفته است. زیرا رهبران جنبش تاکنون انتقادات را بیپاسخ گذاشتهاند.
حتی در تنها کنفرانس خبری اینترنتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی فقط خبرنگاران سایت های سبز حاضر بودند. آنها هم که با نوع پرسشهایی که مطرح کردند، عملا در نقش «سبزهای خبرنگار» ظاهر شدند و نه در نقش «خبرنگار».
با یادآوری بند یک راهکارهای بنیادین «منشور سبز» که میگوید «جنبش سبز بر گسترش فضای نقد و گفتوگو تاکید دارد»، پرسشها و نقدهایی را خطاب به جنابعالی مطرح میکنم.
1-در منشور سبز از حفظ «استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت» به عنوان تنها راه حفظ «جایگاه دین و تداوم نقش آن در ایران» سخن گفتهاید.
جناب آقای موسوی شما در منشور سبز تاکید کردهاید که نهادهای روحانی و دینی باید مستقل از حکومت باشند. این استقلال آیا به این معناست که مثلا حکومت در مدیریت حوزههای علمیه مانند دوران پیش از انقلاب سال 1357، نقشی نداشته باشد تا دست این نهاد دینی برای دخالت در سیاست بازتر باشد؟ آنچه که من از «استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت» که مورد تاکید شما در منشور سبز قرار گرفته، درک میکنم به معنای جدایی دین از حکومت نیست. بلکه این استقلال، همانگونه که خود در منشور سبز گفتهاید سبب «تداوم نقش دین در جامعه» خواهد شد. مانند آنچه که پیش از انقلاب سال 1357 وجود داشت. در آن دوران نیز چون مدیریت نهادهای دینی بر عهده حکومت نبود، این نهادها نقش موثرتری در جامعه داشتند.
آقای موسوی، در راهی که شما ترسیم میکنید آیا رهبران دینی در اداره جامعه نقشآفرین هستند؟ آیا آنها نیز میتوانند در نقشهای سیاسی ظاهر شوند؟
2-بند دوم از راهکارهای بنیادین منشور سبز میگوید که «دیدهبانی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همه فعالان و به خصوص صاحبان اندیشه و عمل امری حیاتی است که میتواند جنبش را از لغزش به ورطه تمامیتخواهی و فساد بر حذر دارد.»
اما سایتهای سبز، نقدهای درون جنبش سبز را اصلا منتشر نمیکنند. اساسا نقد نکردن رهبران جنبش در سایت های سبز به «قاعده» تبدیل شده است. هر منتقدی هم که در جای دیگری موفق شود تا جنبش سبز و رهبران آن را مورد نقد قرار دهد با انواع اتهامها و انگها از سوی برخی از هواداران جنبش روبرو میشود. این رفتارها بر خلاف دیدهبانی جنبش سبز است.
سایتهای سبز و به ویژه سایت کلمه میتوانند راه را برای نقد جنبش و رهبران آن باز کنند اما در یک سال گذشته که چنین اتفاقی نیفتاده است.
شما بر گسترش شبکههای اجتماعی نیز تاکید دارید با این حال در شبکه اجتماعی بالاترین به عنوان یکی از شبکه های اجتماعی فراگیر و موثر، «کینهتوزی و دشمنی» با منتقدان جنبش سبز به طور فزایندهای در حال رشد است.
آقای موسوی در بند دوم راهکارهای بنیادین منشور سبز تاکید کردهاید که «دشمنی و کینه توزی با بدنه اجتماعی هیچ بخشی از جامعه، جایی در جنبش ندارد.» با این حال اکنون در شبکههای اجتماعی بالاترین و فیسبوک، به نام شما علیه منتقدانتان کینهتوزی و دشمنی میشود.
شما در بخش ارزشهای منشور سبز از «پرهیز از خشونت» سخن گفتهاید اما در شبکه اجتماعی بالاترین، انواع خشونت کلامی علیه منتقدان به کار برده میشود.
آستانه تحمل هواداران جنبش سبز در این شبکه اجتماعی آنقدر پایین آمده که بسیاری از نقدها را در این سایت با موج آرای منفی حذف میکنند.
سانسور نیز به یک رویه عادی در این شبکه اجتماعی تبدیل شده است که من به نمونه ای از آن با عنوان «سانسور در بالاترین» که جمعه 17 تیر 89 در سایت خودنویس منتشر شد، اشاره کردهام. دامنه این سانسور حتی به روزنامه اینترنتی «روزآنلاین» نیز رسید و سبب شد کارتن نیکآهنگ کوثر که در نقد شما بود، حذف شود.
آقای موسوی، میدانم که شما مسئول این رفتارها نیستید اما همانگونه که با مقاومت منفی علیه حکومت فعلی، اشتباهات آن را به نقد میکشید آیا در برابر این موج فزاینده «کینهتوزی، دشمنی، خشونت کلامی و سانسور» احساس نگرانی نمیکنید؟
آیا لزومی نمیبینید تا درباره این رفتارها سخنی بگویید تا کسانی که شیفتگی به شما را به یک «قاعده» تبدیل کردهاند و دیگرانی را که شیفته شما نیستند، مورد «کینهتوزی، دشمنی، خشونت کلامی و سانسور» قرار میدهند؛ اندکی به خود آیند و دست از چنین رفتارهایی بردارند؟
3-بند یک ارزشهای جنبش سبز که در منشور سبز آمده تاکید میکند که «نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است.»
آقای موسوی اما شما و سایتهای سبز کمتر از حقوق اقلیتهای جنسیتی ودینی و فعالان کارگری سخن میگویید. نمونه آن رخدادی بود که اخیرا برای عروس منصور اسانلو در تهران رخ داد. حتی این پیشنهاد مطرح شد که شما به دیدار خانواده این فعال کارگری بروید اما پاسخی به این پیشنهاد ندادید.
در بند پنج ارزشهای جنبش سبزبر «نفی هر گونه تبعیض جنسیتی و حمایت از حقوق اقلیتها» تاکید کردهاید.
با این حال آقای موسوی چرا شما به دیدار خانوادههایی که جزو اقلیتها هستند و حقوق شهروندیشان نادیده گرفته میشود، نمیروید؟ چرا در برابر سختگیری روزانه که علیه اقلیتهای دینی و جنسیتی اعمال میشود، سخنی نمیگویید؟
4-یکی از پرسشهایی که همیشه درباره شما مطرح بوده، ماجرای قتلهای سیاسی دهه 60 و اعدامهای سال 67 است.
شما در یک سال اخیر بارها بر تضمین موازین حقوق بشر تاکید کردهاید اما منتقدانتان همواره از شما میپرسند که چرا در برابر نقض حقوق بشر در دوران نخستوزیریتان سکوت کردهاید.
شما از دهههای نخستین انقلاب اسلامی با عنوان «دوران طلایی» یاد میکنید. اما آیا در همین «دوران طلایی»نقض گسترده حقوق بشر اعمال نشده است؟
جناب آقای موسوی، امیدوارم که این پرسشها را پاسخ دهید تا هم برخی ابهامها روشن شود و هم برخی از هواداران جنبش سبز در رفتارهای آزادیستیز خویش تجدیدنظر کنند.
ساعت هفت عصر ۱۷ تیر۸۹، لینک جدیدی به موضوعات داغ شبکه اجتماعی بالاترین اضافه شد اما این موضوع داغ در کمتر از ۱۵ دقیقه حذف شد.
موضوع داغی که حذف شد درباره واکنشهای منتقدان به یادداشت جدید کلمه با عنوان «جدایی دین از سیاست، یا استقلال نهاد دین از نهاد سیاست؟» بود.
عنوان این موضوع داغ که «واکنشها به آشکارسازیهای جدید مواضع اصلاحطلبان جمهوری اسلامی و میرحسین موسوی» بود، در ابتدا ۹ لینک بود که در ثانیههای پیش از حذف به ۲۲ لینک رسیده بود اما به ناگاه این موضوع از روی سایت برداشته شد.
دقایقی بعد توسط کاربری دیگر، موضوع داغ جدیدی با این عنوان اضافه شد: «انتشار مطلبی از گروه سیاسی سایت کلمه مبنی بر نفی سکولاریسم در منشور سبز و واکنش ها نسبت به آن».
این موضوع داغ نیز تا ساعت هشت روی سایت بود اما هنگامی که لینکهای آن به عدد ۲۶ رسیده بود،به ناگاه این موضوع داغ نیز از بالاترین حذف شد.
در توضیح این موضوع داغ نوشته شده بود: «گروه سیاسی سایت کلمه با انتشار مطلبی با عنوان جدایی دین از سیاست یا استقلال نهاد دین از نهاد سیاست به بررسی منشور جنبش سبز و واکنش ها نسبت به آن پرداخته است. در این مطلب که به نوشته کلمه در پاسخ به تحلیل ها از منشور پیشنهادی میرحسین موسوی نگاشته شده است. به طور مشخص وجود سکولاریسم در منشور جنبش سبز نفی می شود ... انتشار این مطلب از سوی گروه سیاسی سایت کلمه که بیانگر دیدگاه رسمی مهندس میرحسین موسوی است، واکنش هایی را از سوی فعالین سیاسی در پی داشته است.»
البته این نخستین بار نیست که یک موضوع داغ از بالاترین حذف میشود و آخرین بار هم نخواهد بود.
سانسور سبز ندیده بودیم که این روزها فراوان میبینیم. جنبش «متکثر» که میگویند همین است؟ این رفتارها هیچ تناسبی با آزادی بیان ندارد.
شنیدن صدای موافق که هنر نیست، اگر توانستیم صدای منتقد خود را بشنویم و به اصطلاح «از کوره در نرویم»؛ هنر کردهایم.
شعار آزادی بیان دادن بسیار آسانتر از عمل کردن به آن است. پیشتر هم گفتهام که ما ایرانیها در وجود خودمان «غول دیکتاتوری»داریم که پیش از سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور، باید غول دیکتاتور وجود خودمان را نابود کنیم تا آنگاه رفتارمان بر خلاف آزادی نباشد.
امروز چند سایت سبز و همچنین بالاترین با سخنان احمدرضا دستغیب(فرزند فخرالدین) نماینده شیراز در مجلس، از هول حلیم داخل دیگ افتادهاند و سخنان او را «شجاعانه» توصیف کرده اند.
این قسمت از متن سخنرانی این نماینده اصلاح طلب مجلس پر رنگ تر شده: «حکومت اسلام حکومت قانون است. اگر شخص اول مملکت ما در حکومت اسلامی یکخلاف بکند، اسلام او را عزلش کرده است. یک ظلم بکند، یک سیلی به کسی بزندظلم است، اسلام او را عزلش کرده.»
این سایتها، خواسته یا ناخواسته غفلت کردهاند و به گونهای تیتر زدهاند که گویی اینها سخنان دستغیب است، در صورتی که اینها سخنان آیتالله خمینی است نه سخنان دستغیب.
اشتباه دوم را هم درباره عکس مرتکب شدهاند.
شیراز دو نماینده همنام به اسم «احمدرضا دستغیب» دارد.
سخنان امروز متعلق به مهندس احمدرضا دستغیب فرزند فخرالدین و نماینده اصلاحطلب است که عضو کمیسیون صنایع و معادن است.
اما بالاترین و تحول سبز عکس دکتر احمدرضا دستغیب، فرزند علی اصغر و نماینده اصولگرای مجلس را منشر کردهاند. دستغیب اصولگرا عضو کمیسیون فرهنگی و فرزند آیتالله علی اضغر دستغیب(نماینده مجلس خبرگان) است.
در این میان تنها سایت کلمه تیتری انتخاب کرده که واقعی است. کلمه نوشته: «دستغیب در نطق خود در مجلس سخنان بایکوتشده امام راحل را بازخوانی کرد.»
انتشارخبردفاع موسوی از حضور «دین در سیاست» در سایت خودنویس برخی را آشفته کرده است.
آنها میگویند که دیدگاههای یادداشت«جدایی دین از سیاست، یا استقلال نهاد دین از نهاد سیاست؟»که در سایت رسمی میرحسین موسوی (کلمه) منتشر شده، نظرات او نیست. حتمادیدهاید یا تجربه کردهاید که خبر مرگ کسی را به شما دادهاند اما شمانخواستهاید آن را باور کنید. مدام میپرسید که آیا این خبر مرگ، واقعیاست و هر بار تلاش میکنید تا آن را نزد خودتان انکار کنید اما دیر یا زودواقعیت خودش را بر باور و انکار ما تحمیل میکند.
دیدگاههای یادداشت منتشر شده درسایت کلمه هم برای برخی از این جنس است. یعنی چنان برایشان شوکآور استکه ترجیح میدهند آن را انکار کنند.
برخی علاقه ندارند که چنین سخنانیرا از زبان آقای موسوی بشنوند و برای همین مدام آن را نفی میکنند. باانکار کردن، واقعیت اما تغییر نمیکند.
واقعیت این است که سایت رسمی اینرهبر مخالف دولت مینویسد: «میرحسین موسوی به عنوان فرزند راستین انقلاب وراهروی اصیل خط امام، نمیتواند و نمیخواهد داعیه جدایی دین از سیاستداشته باشد.»
برخی از هواداران میرحسین تلاش میکنند که بگویند اینها نظرات او نیست.
این یادداشت؛ یادداشت یک فرد گمنام نیست بلکه گروه سیاسی کلمه در پاسخ بهمقاله لسآنجلستایمزآن را نوشته است.
من یادداشت سایت کلمه را بهمیرحسین نچسبانده ام بلکه زمانی که در سایت رسمی میرحسین، این مقاله چاپشد و در آن گفته شد که میرحسین نظرش چنین و چنان است؛ یعنی اینکه ایننظرات متعلق به اوست. پس کسی این نظرات را به میرحسین نچسبانده بلکه ایننظرات متعلق به اوست.
یادداشت را میرحسین شخصا ننوشته اما در آن تاکید شده که دیدگاههای میرحسین موسوی، اینگونه است.
مگر میتوان گفت که در کلمه، سایت رسمی میرحسین، در مقاله ای گفته شود که اینها نظرات اوست و میرحسین روحش هم خبر نداشته باشد؟
واقعیت برای برخی شاید تلخ باشد اما باید آن را بپذیرند. اینها دیدگاههای میرحسین است.
بارها پیش آمده که مثلا سایتهایهاشمیرفسنجانی و محمدخاتمی هم از طرف آنها اطلاعیه میدهند. آیا ایناطلاعیهها، نظرات مسئولین سایت یا دفترشان است؟
معلوم است که نه. فقط کانال انتشار سخنانشان به جای آن که مستقیم و از زبان و قلم خودشان باشد به صورت غیر مستقیم انجام میشود.
آقای موسوی نیز اینگونه رفتار کرده است. یعنی به جای آنکه شخصا اعلام نظر کند آن را به گروه سیاسی سایتاش سپرده است.
میرحسین موسوی به دلیل مقاومت ومبارزه منفی علیه حکومت فعلی به محبوبیت بالایی دست یافته است. این رهبرمخالف دولت اما تاکنون از ترسیم آینده به طور دقیق و همه جانبه خودداریکرده است.
با این حال اعلام دیدگاههایمیرحسین درباره دین و سیاست، یکی از موارد نادری است که نشان میدهد آقایموسوی چه آیندهای را ترسیم کرده است.
تارنمای کلمه، ارگان رسمی میرحسین موسویامروز با انتشار یادداشتی با عنوان «جدایی دین از سیاست، یا استقلال نهاددین از نهاد سیاست؟» از حضور دین در سیاست دفاع کرد. کلمه نوشته است که«میرحسین موسوی به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام،نمیتواند و نمیخواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد.»
این یادداشت در پاسخ به گزارش لسآنجلستایمز منتشر شده است. به نوشته کلمه، پس از انتشار «منشور سبز» توسط میرحسین موسوی، لسآنجلستایمز از آن با عنوان منشوری یاد کرده که «جدایی دین از سیاست» را تبلیغ میکند.
تارنمای کلمه با رد تحلیل لسآنجلستایمز مینویسد: «همراه جنبش سبز و منشور پیشنهادیاش میکوشد امکان حضور موثر دین را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقیب و بدیل، نشان دهند.»
همراه جنبش سبز، عنوانی است که میرحسین موسوی برای خود به کار میبرد.
این یادداشت افزوده: «انقلاب و امامی که او(میرحسین موسوی) به آن معتقد است داعیه دار بازگرداندن نقش سیاسی دین و حضور فعال آن در اجتماع در زمانه ای بود که همه دین را در پستوها و در حوزه های فردی و شخصی میجستند و میرحسین موسوی به عنوان شاگرد راستین معلم شهید دکتر شریعتی تلاشهای او را برای فعال کردن پتانسیلهای آگاهیبخش و رهاییبخش مذهب و انقلاب فراموش نمیکند.»
کلمه مینویسد که میرحسین موسوی نمیتواند از «تشیع اصیل چشم بپوشد یا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد.»
تارنمای رسمی این رهبر مخالف دولت گفته که میرحسین موسوی میخواهد «تشیع سبز را به عنوان راه بدیل اسلام سیاه سیاسی» معرفی کند.
روزنامه نگار در شیراز- عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران-----
خبرنگاری را از سال 1378 و وبلاگ نویسی را نیز از سال 1382 آغاز کردم. کار خبرنگاری را از سال 78 و در هفته نامه «گلبانگ آزادی» شروع کردم. سال 1384 عضو شورای سردبیری روزنامه افسانه شيراز شدم. الان 12سال است که در این حرفه کار می کنم.در این 12 سال تجربه همکاری و یا نوشتن گزارش و مقاله برای«هم میهن، اعتمادملی، شهروندامروز، فرهنگ آشتی، کارگزاران، اعتماد، ایراندخت، چلچراغ، گوناگون، جامعه مدنی، نوروز، مردم سالاری، رفاه ملت و خبرگزاری آفتاب نیوز»داشته ام.